تذکری دلسوزانه
تذکری دلسوزانه
قدم زنان در پاساژ بودم که یک مرد جوان ساده پوش و چشم به زیری به سمتم آمد و آهسته و مضطرب گفت:
خانم ببخشید مزاحمتون شدم، حیف نیست که زیبایی هاتون را آدمای غریبه ببینه،خدایش نگاههای حریصانه این جماعت شما رو اذیت نمی کنه؟
چنان اعصابم خرد شد و از این جور آدما نفرت داشتم که گفتم الان فرصت خوبیست درسی به او بدهم که دیگر جرات تذکر و دخالت را به خودش ندهد.
با تمام قدرتم کیفم را بر سرش کوفتم و چند ناسزای درشت و زشت هم حواله اش کردم. مردان از خدا بیخبر هم به سمتش هجوم آوردند و هر یک به فراخور حال خود مشت و لگد و کلمات رکیکی نثارش کردند. لباسهایش شد پاره پاره و شخصیتش شکسته .
من هم مفتخرانه و فاتحانه و رضایتمندانه صحنه را ترک می کردم که ناگهان خشکم زد. چند مامور نیروی انتظامی به سمت آن مرد رفتند و با کلی عزت و احترام او را از زمین بلند کردند و گفتند:
چی شده جناب ستوان؟
با تبسمی جذاب و گیرا بدون اینکه نگاهی به من بکند گفت: هیچی بابا، عواقب تذکر دلسوزانه بود نه زورمندانه!
در استرالیا مردی که یک بلوز پشمی و ژاکت نایلونی پوشیده بود هنگام راه رفتن روی فرش ، باعث جرقه بزرگ و سوختن فرش شد . هنگامی که این فرد را بررسی کردند مشاهده کردند در هنگام راه رفتن چیزی حدود 40000 ولت الکتریسیته تولید می کند.
ار آب در آمدن (آشکار شدن پایان کار)
پاسخ صحیح را به صورت شماره سوال:پاسخ صحیح به شماره 5000 2853 080 909 پیامک کنید. مثال: از چپ به راست بخوانید 21671:2 |
در صورت ویژه بودن امتیاز آن به شما اضافه خواهد شد.