خاطرات از ورود امام به ایران
خاطرات یک جانبازاز روز ورود امام به میهن.....
در آن موقع من هفت سال داشتم. صبح ساعت نه بود که پدرم دست من و خانواده را گرفت و همگی به خیابان آرامگاه (شهید رجایی فعلی)رفتیم و خیل جمعیت در آنجا موج می زد چون قرار بود حضرت امام خمینی(ره)از این خیابان عبور و به بهشت زهرا برای ایراد آن سخنرانی تاریخی بروند.
یادم می آید مسجدهای اطراف این خیابان آهنگ های حماسی پخش می کردند و مردم از پیر و جوان ، بزرگ و کوچک، زن و مردخوشحال بودند و همگی بی صبرانه منتظر آمدن امام بودند . خیلی ها خیابان را آب و جارو می کردند و بعضی ها هم مشغول پخش کردن نقل و شکلات و شیرینی بودند و تعدادی هم مسئول انتظامات و مرتب کردن صفوف مردم. خلاصه هر کسی مشغول کاری بود تا بتواند شور و شعف خود را آز آمدن امام به ایران نشان دهد و تا مراسم استقبال بخوبی صورت بگیرد و مردم جنوب شهر تهران پس از سال ها دوری از از ایشان ،مجدداً از نزدیک او را نظاره گر باشند.
دو سه ساعتی به همین منوال گذشت. تعدادی از مردم رادیو بدست ، از اخبار لحظه به لحظه فرود هواپیمای حامل امام و یارانش در فرودگاه مهرآباد و تردد خودرو ایشان از خیابان های تهران که اعلام می شد باخبر می شدند و با شور و شوق وصف نشدنی اخبار را به سایرین اطلاع رسانی می نمودند.
در یکی از خبرها اعلام شد به دلیل ازدحام مردم ، خودرو امام متوقف و ناچاراً جهت ادامه مسیر ،ایشان را با چرخبال به بهشت زهرا منتقل خواهند نمود. این خبر باعث ناراحتی من و خیلی از آنهایی که چند ساعت در خیابان منتظر استقبال از امام بودند شد. چون با هزاران آرزو خیابان را آب و جارو و گل کاری کرده بودیم. آنهایی که وسیله داشتند سریع به سمت بهشت زهرا حرکت کردند و آنهایی که نداشتند از جمله ما، به خانه برگشتیم و از طریق تلویزیون آن لحظه باشکوه و تاریخی س
نیپرس گرونیمو نام درازگوش ترین خرگوش جهان می باشد که درازی گوش آن 79 سسانتی متر می رسد.
طاقتم طاق شده ( بیش از این تحمل ندارم ،صبرم تمام شد)
پیر هرات کیست؟
پاسخ صحیح را به صورت شماره سوال:پاسخ صحیح به شماره 5000 2853 080 909 پیامک کنید. مثال: از چپ به راست بخوانید 34338:3 |
در صورت ویژه بودن امتیاز آن به شما اضافه خواهد شد.