خاطرات دانشجوی
سلام
به هر حال دانشجوبودنم یه قسمتی از زندگیه
که شاید کم باشه مدت زمانش ولی پره خاطره است
هر کی خاطره داره بزاره تا با هم مرورکنیم
و یه جایی ثبت شده باشه
اول خودم میگم
یه خاطره که 4سال تکرار شد
12اردیبهشت که میشد فقط ورودی و رشته ما
مثه بچه های اول دبستانی واسه تک تک استادامون کیک جداگانه
هدیه های عالی میگرفتیم
فک نکنین کیک کوچیک باشه نه اتفاقا کیک هم بزرگ میگرفتیم
فک کنین تو یه روز کلاسی ممکن بود با 3تا استاد کلاس داشته باشیم 3تا کیکو سهیم باشیم
آجیل و شیرینی و....بخوریم چه شود
قشنگی این بود که قبله استا دبچه ها جنجال به پا میکردن میخوندن و...
حراستم مدام به صدامون ,به در بسته ی کلاسمون ,به دختر و پسر بودنمو , در کل به وجودمون گیر میداد
خیلی از اساتید میگفتن اولین باره تو عمره تدریسشون همچین کاری رو از ر و از دانشجوهاشون دیدن
آخر سرم با پسرا بحثمون میشد یه عده دنبال هم میدویدن که همون کیکی کنن
که هیچ کدوم نتونستیم در بریم همه بلا استثنا صورتو لباسشون خامه ای میشد
یک چهارم خاک روسیه در سال پوشیده از برف است.
آبی از او گرم نمی شود (از این آدم چیزی در نمی آید،نفهی به او نمی رسد)
زیبا شهرکجاست؟
پاسخ صحیح را به صورت شماره سوال:پاسخ صحیح به شماره 5000 2853 080 909 پیامک کنید. مثال: از چپ به راست بخوانید 27289:1 |
در صورت ویژه بودن امتیاز آن به شما اضافه خواهد شد.