زبیاترین داستان عاشقانه


روزی پسری خوش‌چهره در حال چت کردن با یک دختر بود. پس از گذشت دو ماه، پسر علاقه بسیاری نسبت به او پیدا کرد. اما دختر به او گفت: «می‌خواهم رازی را به تو بگویم.»


پسر گفت: «گوش می‌کنم.»


دختر گفت: «پیتر من می‌خواستم همان اول این مساله را با تو در میان بگذارم اما نمی‌دانم چرا همان اول نگفتم، راستش را بخواهی من از همان کودکی فلج بودم و هیچوقت آنطور که باید خوش قیافه نبودم. بابت این دو ماه واقعاً از تو عذر می‌خواهم.»


پیتر گفت: «مشکلی نیست.»


دختر پرسید: «یعنی تو الان ناراحت نیستی؟»


پ

فقط کامنت    

ایجاد کننده

اولین کسی که زره ساخت حضرت داود بود

ضرب المثل

غلام حلقه به دوش(کنایه از کسی که مانند برده مطیع و گوش به فرمان است)

مسابقه
برای شرکت در مسابقه، شماره شما باید در سیستم ثبت شود

سوال شماره 32921 تأیید کننده: اشک شب
ای پادشه خوبان، داد از غم تنهایی دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی
(1) رودکی
(2) حافظ
(3) مولانا
(4) سعدی
پاسخ صحیح را به صورت
شماره سوال:پاسخ صحیح
به شماره 5000 2853 080 909 پیامک کنید.
مثال: از چپ به راست بخوانید 32921:4
هر روز یک نفر از کسانی که پاسخ صحیح داده باشند به قید قرعه، عضو ویژه اورداپ خواهند شد.
در صورت ویژه بودن امتیاز آن به شما اضافه خواهد شد.

صفحات ایجاد شده توسط اعضا