آمادگی برای رفتن (داستان جالب)
داستان کوتاه آمادگی برای رفتن
صاحب دلی برای اقامۀ نماز به مسجدی رفت. نمازگزاران او را شناختند و خواستند که پس از نماز، بر منبر رود و آن ها را پند گوید. او نیز پذیرفت.
نماز جماعت تمام شد. چشم ها همه به سوی او بود. مردِ صاحب دل برخاست و بر پلۀ نخست منبر نشست.
بسم الله گفت و خدا و رسولش را ستود. آنگاه خطاب به جماعت گفت:”مردم! هرکس از شما که می داند امروز تا شب خواهد زیست و نخواهد مُرد، برخیزد.”
کسی برنخاست.
گفت:”حالا هرکس از شما که خود را آماده مرگ کرده است، برخیزد.”
باز کسی برنخاست!
سر
تنها چیزی کخ در اسیر حل نمی شود الماس است.
عجله کار شیطان است ( شتاب و عجله موجب ناقص شدن انجام کارها می شود)
این بیت از کیست؟؟؟ <مجمعی کردند مرغان جهان / آن چه بودند آشکارا و نهان>
پاسخ صحیح را به صورت شماره سوال:پاسخ صحیح به شماره 5000 2853 080 909 پیامک کنید. مثال: از چپ به راست بخوانید 4089:2 |
در صورت ویژه بودن امتیاز آن به شما اضافه خواهد شد.