زنجیر عشق داستان کوتاه و خواندنی
زنجیر عشق داستان کوتاه و خواندنی
یک روز بعد از ظهر وقتی اسمیت داشت از کار برمی گشت خانه، سر راه زن مسنی را دید که ماشینش خراب شده و ترسان توی برف ایستاده بود. اون زن برای او دست تکان داد تا متوقف شود. اسمیت پیاده شد و خودشو معرفی کرد و گفت من اومدم کمکتون کنم. زن گفت صدها ماشین از جلوی من رد شدند ولی کسی نایستاد، این واقعا لطف شماست.
وقتی که او لاستیک رو عوض کرد و درب صندوق عقب رو بست و آماده رفتن شد، زن پرسید: «من چقدر باید بپردازم؟»
و او به زن چنین گفت: «شما هیچ بدهی به من ندارید
به کشورهای چین و ژاپن خاور دور می گویند.
کار حضرت فیل است ( کاری بسیار سخت و دشوار می باشد)
دکتر فاطمه راکعی در کجا به دنیا امد؟
پاسخ صحیح را به صورت شماره سوال:پاسخ صحیح به شماره 5000 2853 080 909 پیامک کنید. مثال: از چپ به راست بخوانید 8960:2 |
در صورت ویژه بودن امتیاز آن به شما اضافه خواهد شد.