داستان خواندنی پدر صلواتی
از همان صبح که رفته بود حجره حال و حوصله خوشی نداشت؛ به هر نحوی که میخواست یک لقمه نان در بیاره؛ گیــر میافتاد. جلوی در خانه ایستاد و کلون در را سه بار به عادت همیشگیش کوبید. از ته حیاط صدایی گفت: جــز جیگر بزنی؛ خون من را که امروز توی شیشه کردی؛ لااقل برو در را باز کن!
از توی راهرو صدای دویدن تند و تیزی شنید؛ در که باز شد چهره پسرک بازیگوشش را دید که با گونه های برافروخته در را باز کرد و گفت: سلام آقاجون؛ و مثل تیر به سمت حیاط دوید و ناپدید شد.
یا الله گویان در کوچه را بست و از راه
آیا می دانستید که کرم های ابریشم در پنجاه و شش روز ، هشتاد و شش هزار برابر خود غذا می خورند.
لب بود که دندان آمد ( سا بقه ما دراین کار از شما بیشتر است )
کتاب مرزبان نامه چند باب دارد؟
پاسخ صحیح را به صورت شماره سوال:پاسخ صحیح به شماره 5000 2853 080 909 پیامک کنید. مثال: از چپ به راست بخوانید 14225:4 |
در صورت ویژه بودن امتیاز آن به شما اضافه خواهد شد.