گلچین دلنوشته های سفیر عشق (f.egh)

دل نوشته های سفیر عشق قلم در دست میگیرم
تا در دفتر دلم از تو بنویسم از تو که
نشانه ی عشق خدایی اما وقتی یاد چشمانت
افتادم دستم لرزید و قلم از دستم افتاد
باز مثل همیشه حرفهای ناگفته ی دلم از
چشمانم سرازیر شد,, بداهه

ساز عشق و زندگی من با نفس‌های مادرم
کوک است ... عقربه های ساعتم با صدای
مهربان خنده‌های او می‌رقصیدند و با
ضربان قلب او ثانیه‌ها را جشن می گیرم .
قلبم از این رقص به وجد می‌آمد و بهتر می
تپید.. برق چشمانم پرنورتر می‌شد و گویی
نسیم نرمتر و مهربانتر گونه‌هایم را
نوازش می‌دهد ***** لحظه‌های با او بودن
باشکوه‌تر از سلطنت و تاج گذاری است من
امروز در حسرت بوسیدن دست مادر هستم, حال
میدانم بدون مادر هیچم سخت دلتنگ صدایش
شده ام مادرم بهشت من هر کجا هستی باش که
بدون تو زندگی معنا ندارد, ***** با تمام
احساسم ,با دل گرفته و چشمان اشکبار این
متن و تقدیم کلمه ی قدیس و مبارک مادر
میکنم , بخصوص مادر عزیز خودم که چند
ساعتی است سخت دلتنگ او شده ام مادر ای
چراغ دل تاریکم از این خانه مرو اشنای تو
منم بر در بیگانه مرو ***** ای که تو هستی
جان من جانان من با تو مستم,با تو هستم,
در بروی غم ببستم تو شدی مونس جانم, با تو
مدهوش با تو سر خوش با تو هر جا که
نشستم,گل و بلبل همه مستند عشق تو در دل
من فاش کرد راز نهانم آخر از خاطر تو جام
جهان یاد دارد در نهانم اندکی صبر بکن,
بر من مسکین رخ بنما,از این خانه مرو بی
تو این دل در غم و آه فغان است از این
خانه مرو بداههه **** آخرمرا کشت این عشق
تو شد برفنا این دل زآه وصل تو بادرد وغم
باناله ها شده دلم همنوا تا پا نها دم من
به راه عاشق تو ای بیخبرازسوزوآه من,
کجایی تو مگر کن جلوه برمن درآشکار در
این دل ویران من رسواشدم دراین زمان از
عشق ناب تو باشدمرابس این گناه عشق
تو,وصل تو داغ نگاه دیگربه تنگ آمددلم
ازاین جدایی نازنین از این جدایی تو, چه
سود, در این ماهها اه و گداز, میسوزم از
عشقت درون, ای نازنین با من بمان با من
بمان, *** من پرم از خستگیِ خوب بودن پرم
از لبخندی که نقاشی کرده ام روی لبم من
درد میکشم،نمی فهمم روزهایم چگونه می
گذرد لبخندم درد می کند از تظاهر به
شادی, مرا ببخش مرا ببخش که دیگر باید
نقاب بر زمین بگذارم و خودم باشم دلم یک
همدرد میخواهد دلم همراز میخواد دلم
شانه ای پراحساس میخواهد میخواهم همگان
بدانند من پر ز اشکم پررز بغض میشکنم به
آسانی یک رعد کوچک, میخوام بدون هراس
فریادبکشم دیگر نمیتوانم نفس بکشم, پس
مرا ببخش که نقاب خنده را زمین نهادم,,
مرا ببخش ***** فریاد میزنم با تمام وجودم
با بغضی از سکوت میخندم تمام درد ها را
در زیر ارایش چشمانم مخفی میکنم تا باد
به گوش تو نرساند من چقد در نبودت زجر
میکشم نمیخواهم با اینکه مرا ترکم کردی
همی غم سرایت آید اما میدانم شبی که در
کنار غریبه آرمیده ای بغض سنگین تو را
میگیرد و آن لحظه است که میدانی من چه
زجری کشیدم اهای غریبه نگهدار عشقم باش
**** میزنم کبریت بر تنهایی ام تا بسوزد
ریشه بیتابی ام میروم تا هر چه هست پارو
کنم خانه ام را از غمها جارو کنم گر دلم
در حسرت عشقی بود او همانجا ماند و باقی
رو بیرون کنم ای که هستی تو بفکر و یاد من
تا ابد این را بدان,, تو هستی عشق جاودان
من ***** عشقت ای عزیز ، هردم به جانم چنگ
می زد! چشمان خمارت ، یک طرف آهنگ می زد!
میان چنگِ آهنگینت، ای عزیز عاشق! دلم
رقصـــــید، امّا نمیدانم چرا لَنــگ
می زد ! **** کاش من ادم برفی بودم,,, تا روزی
در میان دستان پر محبت تو بدنیا می آمدم
تو با آن چشمان قهوه ای تو با آن قلب
مهربانت تو با آن نگاه زیبایت مرا به این
دنیا می اوردی وقتی که در دستان گروم تو
ساخته میشدم میدانم که قلبم از حرارت
دستان تو میتپد و تنم را تب از حرارت
وجودت فرا میگیرد میدانم لحظه ای که تو
به من نزدیک میشوی تا شال گردنی را بر
گردنم بیافکنی از حس آغوش تو اشک از
چشمانم میبارد و در دستان تو اب میشوم ,
کاش ادم برفی بودم حتی یک روز زندگی
میکردم اما در دستان تو کاش,,,, **** باز
باران میبارد و دل من مثل آسمون پر ز بغض
, آسمان رعد میزند و تمام بغضش را بیرون
میریزد اما من چه باید کنم با این درد با
این بغض گفتی هر بار بارون بارید من و
یاد کن که با بارش دلم برایت بیشتر تنگ
میشود اما چه زود فراموش شد تمام حرفها
,تمام قولها , چه زود دیر شد و من به
خاطرات تو تبدیل شدم الان باران میبارد
و دل من سخت گرفته است و میدانم دستانت
چتر باز آغوش دیگری است,, باران ببار و
این خاطرات را با خودت از ذهنم پاک کن,
ببار باران ببار,,,,, **** نبودنت مانند
بیرون بودن روح از کالبد است و بودنت چون
نگهداشتن آهن گداخته ای در دست. عمرم بی
تو سراب است و با تو خراب. نفسهایی که
میکشم یا درغربت توست ، یا در حسرت تو. آه
از این دنیای فراتر از عشق آه از این
جدایی ها آه از این حسرت, **** مینوازم
سازم را ولی کوک نیست میسرایم شعری برای
ساز کوک اما حیف که کوک نیست کوک و
ناکوک,, ادمهای شهر من, من چه بگویم با
این دلم, او هم کوک نیست,, امشب ای ساقیا
دستی بزن جامی بر آر بزن بر دف,, تو ای دف
زن تو که حاله خوشی داری بزن من و مست و
دیوانه, شوم مدهوش و مستانه شوم عاشق,,
شوم شیدا ,کنم این دل خود پیدا زنم دستی
بر این سازم که با حال تو ای دف زن شود
این ساز من رسوا, بزن دف زن ****
اینروزها هوای دلم بارانیست،شعر در دلم غوغا می کند

چهره ها انقدر غریب به نظر میرسند،انگار در دیار غربت بسر میبرم
نه اینکه همین دیروز بود دست تقدیر مرا بدین سو کشاند،
یاد ان ایام به خیر که برای گذر ایام بازی بهانه خوبی بود

حالا که خود چه بازیچه ای شده ایم،

انقدر در خودمان گم شده ایم که فراموشمان میشودکس دیگری هم در این نزدیکی است.

ای کاش بهانه همین بود،

عشق،

اما این فقط انکار یک درد مشترک است،

باید به التماس دنیا پایان داد،حتی باگذشت از عشق هم میتوان عشق ورزید،

شکست بوسه بر پیروزی است! اگر بخواهیم safir
کاش شهر ارزوهایم نبودی ومیتوانستم ترکت کنم

ای کاش اقیانوس بی کران عشقم نبودی و تا برای دلخوشی سنگ به سویت پرتاب میکردم

ای کاش دفتر شعری بودی و در گذر زمان فراموش میشدی

ای کاش کتابی بودی برای خواندن و زود تمام میشدی

اما انگار تو پاهایم هستی که با تو ایستاده ام،یا دستم هستی که با تو می نگارم..

شاید تو قلبم هستی خون را درونم به جریان می اندازی،یا مغزم که فکر در روحم می پرورانی

شاید تو روح منی که در وجودم به پروازی

،یا تو خود وجود منی که مرا وادار به زندگی میکنی

نمی دانم تو از منی یا بالاتر از منی،می دانم که بعد از خدا تو والاتر برای منی,,,,

تو خااصی و دوست داشتن تو هم خاااص
تو را به خدا میسپارمت که بهترین امانتدار است,,

***قلم سپر دردهایم است

کاغذ همدرد غصه هایم,,

در این شبهای تنهایی
قلم همچو نردبانی آبی
واژه هایی از تو از عشق تو
بروی کاغذ میلغزاند
و اشکهایم را وادار به سقوط بروی گونه های پر غصه ام میکند
و مرا سوار بر ستاره های
دنباله دار
به اوج آسمانها میبرد
تا بتوانم
تو را از آسمان ببینم
تو راکه با من و واژه گان
من غریبه شده ای
ای غریبه ی همیشه آشنایم
بیا که قلم فقط به یاد تو و عشق تو میتواند با کاغذ
عشق بازی کند
ای یار نا اشنایم بیا در کنارم
تا با هم با قلم بنگاریم از قصه ی ستاره ها,,,,


تقدیم به سفیرعشق دوست خوبم

فقط کامنت    

ایجاد کننده

بر سطح ماه، هیچ گاه باد نمی وزد ، از این رو جای پای فضانوردان همواره باقی می ماند.

ضرب المثل

باب دندان کسی بودن (موافق طبع یا مناسب مزاج کسی بودن)

مسابقه
برای شرکت در مسابقه، شماره شما باید در سیستم ثبت شود

سوال شماره 4972 تأیید کننده: محمد.رونالدو
کدام شاعر به حسان العجم معروف است؟
(1) خاقانی
(2) خواجه عبدالله انصاری
(3) سعدی
(4) مولوی
پاسخ صحیح را به صورت
شماره سوال:پاسخ صحیح
به شماره 5000 2853 080 909 پیامک کنید.
مثال: از چپ به راست بخوانید 4972:3
هر روز یک نفر از کسانی که پاسخ صحیح داده باشند به قید قرعه، عضو ویژه اورداپ خواهند شد.
در صورت ویژه بودن امتیاز آن به شما اضافه خواهد شد.

صفحات ایجاد شده توسط اعضا