شب آخر.

سکوتت را ندانستم، نگاهم را نفهمیدی
نگفتم گفتنی‌ها رو، تو هم هرگز نپرسیدی

شبی که شام آخر بود، به دست دوست خنجر بود
میان عشق و آینه یه جنگ نابرابر بود

چه جنگ نابرابری، چه دستی و چه خنجری
چه قصه‌ی محقری، چه اول و چه آخری

ندانستیم و دل بستیم، نپرسیدیم و پیوستیم
ولی هرگز نفهمیدیم شکار سایه‌ها هستیم

سفر با تو چه زیبا بود، به زیبایی رویا بود
نمی‌دیدیم و می‌رفتیم، هزاران سایه با ما بود

سکوتت را ندانستم، نگاهم را نفهمیدی
نگفتم گفتنی‌ها رو، تو هم هرگز نپرسیدی

در آن هنگامه‌ی تردید، در آن

فقط کامنت    

ایجاد کننده

کروکودیل طعمه ای را شکار می کند ، تعداد زیادی از دوستانش با او شریک می شوند . آنها هنگام خوردن غذا به یکدیگر حمله نمی کنند ، بلکه هر یک به دوست بغلی خود کمک می کنند تا لقمه کوچکی به دست آورد.

ضرب المثل

غمزه شتری آمدن( ناز کردن بی مورد و لوس کردن خود همراه با خشونت )

مسابقه
برای شرکت در مسابقه، شماره شما باید در سیستم ثبت شود

سوال شماره 6987 تأیید کننده: fire girl
نویسنده کتاب خسی درمیقات
(1) استادمطهری
(2) معلم دامغانی
(3) جلال ال احمد
(4) دکترشریعتی
پاسخ صحیح را به صورت
شماره سوال:پاسخ صحیح
به شماره 5000 2853 080 909 پیامک کنید.
مثال: از چپ به راست بخوانید 6987:2
هر روز یک نفر از کسانی که پاسخ صحیح داده باشند به قید قرعه، عضو ویژه اورداپ خواهند شد.
در صورت ویژه بودن امتیاز آن به شما اضافه خواهد شد.

صفحات ایجاد شده توسط اعضا